تنها بودم اما او تنها نبود. پرواز کرد تا تمام تنهاییهایم. تمام تنهایی هایم را پیمود تا به چشمانم. رسید. پرواز میکرد اما تنها نبود. نفهمیدم چرا به سمتم پرید وقتی ... وقتی به سمتش پرید تنها نبود. نگذاشت تنها بماند. به سمتش پرید. ناز کرد. پرواز کرد. فرار کرد اما نه خیلی دور. ناز کشید. پرواز کرد. به سمتش. نزدیک شد. اما نه خیلی نزدیک. باز پرید. دور شد. اما نه به دوری قبل. به سمت من نپریده بود. اصلاً مرا نمیبینند.همیشه همین طورند. پرواز میکنند. ناز میکنند و ناز میکشند. و باز پرواز. شاید به همین خاطر بوی عشق میدهند.
نوشته شده توسط مهدی در دوشنبه 86/4/4 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()