بسم اللهپس کسي که مرا نمي شناسد، بشناسد .. من ... من ... من ...
-- آهاااااااااي مؤذن! اذان بگو!-- الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ... الله اکبر ...-- هيچ چيز بزرگتر از خدا نيست ..-- اشهد ان لااله الاالله ..-- پوست و گوشت و خون و موي بدنم نيز به اين کلام شهادت مي دهند ..-- اشهد ان محمد رسول الله ..
«او» عليه السلام .. بر مي خيزد .. عمامه از سر مي گيرد .. فرياد بر ميگيرد .. -- اي ملعون! محمد جد من است يا جد تو!؟ اگر بگويي جد من که همه مي دانند دروغ مي گويي! اگر جد من .. پس چرا به ستم پدرم را کشتي و اموال او را به تاراج بردي و اهل بيت او را به اسارت ..!؟
... و همه گريه مي کردند .. گريه مي کردند .. گريه مي کردند .. در مدينه ، فاطمه خواند و گريه کردند .. در کوفه زينب خواند و گريه کردند .. در شام .. شام .. شام .. «او» عليه السلام خواند و گريه کردند ... و تاريخ چه تلخ .. چه زود .. تکرار مي شود .. تو نيز گريه مي کني!؟ فقط!؟