من ..... همین که هستم
سلام بر تو
روزی که به دنیا آمدی و روزی که تکه تکه شدی (و خواستی دیگر بر نگردی)
سلام بر تو روزی که نفر نود و هفتم شدی و سلام بر تو که روزی که نفر ششم شدی
سلام بر ترس تو از مین
و سلام بر ترس مین ها از تو
امروز روز خاصی نیست که تو را یاد می کنم
ولی امروز می خواهم از تو بنویسم
از روزی که با گریه های هفده سالگی ات جزو 96 نفر اعزامی شدی
و از آن روز عاشق 97 بودی
به من می گویند «از جنگ ننویس . تو به جنگ تعلق نداری»
شاید راست می گویند ولی من برای تو می نویسم
امروز و روزهای دیگر ...
تقدیم به نگین تخریب «علیرضا عاصمی»