این منم . من همین که هستم .
در انتهای نیمهی پیشرفت .
در ابتدای فصل سرد تابستان .
در ابتدای فراموشیها .
در ابتدای سرد شدنها .
در ابتدای بیتفاوت شدنها .
در ابتدای از دست دادنِ ....
آری
دیگر حتی جرأت بیان نامش نیست
وقتی تقدس .... فرا میگیردم دیگر حتی زبانم با من غریبه است
میخواهم در ابتدای این فصلِ سرد تا ابد از تو بگویم ای واژهی من ای «....»
امّا نمیدانم با کدام زبان
میخواهم از تو بنویسم امّا با کدام دست
تو خسیسترین مفهوم دنیای من هستی
با آمدنت تمام مفاهیم را از من دور میکنی
من میمانم و تو
تو میمانی و من
و در انتهای ملاقات
تو تمام منی
و من تمام هیچ
دوستت دارم «....»
نوشته شده توسط مهدی در شنبه 86/3/19 و ساعت 12:42 عصر |
نظرات دیگران()