من ..... همین که هستم
ترسو ها نمی میرند
مرگ را زندگی می کنند
و جشن تولد مرگ را هر روز تبریک می گویند
شجاعان با مرگ زنده می شوند
و به سوگِ مرگ زندگی می نشینند
هیچ شجاعی را ندیدم در زندگی زندگی کند
و هیچ بزدلی در مرگ
سلام بر باقی مانده خدا در زمین و یارانش
امروز 1168 سال از شروع امامت امام زمان می گذرد
1168
عدد بزرگیه مگه نه؟؟
خیلی بزرگه
تازه اگه در روز و دقیقه و ثانیه ضرب بشه ؟؟؟
ولی به ما چه
به ما که همینجوری هم خوش می گذره مگه نه ؟؟؟
به نام نامیش و به یاد آخرین حجتش که این جمعه هم نیامد
خوشحالم از این که بازدیدکنندگانم به صفر رسیده اند حال به راحتی درد دل هایم را اینجا می نویسم
به قول یارو حتی یک آشنا ندیدم
دنیای جالبی است
با خودم خیال می بافتم که عید به خانه می رم ... و می میرم
بعد رفیقام نگرانم می شن
بعد به هزار بدبختی شمارم رو پیدا می کنن و می فهمن مردم
بعدش برام تو دانشگاه مجلس می گیرن . بعد معروف می شم . محبوب می شم .
اصلا همین الانم محبوب هستم یعنی کلی دوست دارم
دوست هایی که وجود من براشون مهمه
اما دم روزگار گرم که خیلی چیز ها رو نشونم داد
بگذریم ...
امروز جمعه بود
یه جمعه دیگه
به حسابی اولین جمعه سال 86
بازم نیومد
دم اونم گرم
به نام خدا و به یاد او که امسال هم نیامد
امروز هم غروب شد و تمام شد
چه روزی بود امروز
40 خیلی عدد قشنگیه
8 هم خیلی قشنگه
40 روز که از عاشورا بگذرد می شود اربعین
8 روز بعدش هم 28 صفر یا به قول ما مشهدیا چهل وهشتم
امروز خیلی حال داد دور و بر حرم امام رضا چرخ می زدم برای خودم و هیاًت ها را دید می زدم
بر عکس 52 خیلی عدد بدیه
52 جمعه گذشت و خبری نشد به همین راحتی
به نام او و با یاد حجت او
رضایت آدم را به یاد رضا می اندازد
امام رضا مثلا
اگر قرار شد درباره خوش بختی بنویسم می نویسم که خوش بختی یعنی احساس آرامش و امنیت
یعنی احساس رضایت از زندگی
و چه بهتر کنار امام رضا باشد
الان توی یه کافی نت نزدیک حرم امام رضام
دارم می رم حرم ....
از زندگیم هم راضیم
مگه یه نفر از خدا دیگه چی می خواد
به نام خدای دوستی . به یاد دوست ترین انسان
دوستی را از عشق به تر می دانم
دوستی تداوم عشق است در طول زمان
و عشق مقدس ترین نامفهوم دنیا
بچه که بودیم راحت دوست می شدیم
راحت تر قهر می کردیم
و خیلی راحت تر آشتی
یه دوست دارم قل قلیه
نه سرخه نه آبی
بیشتر به رنگ خودشه
سفید نیست ولی سیاه هم نیست
دوست های خوبی داشتم و دارم ...
خیلی چیزها را فقط برای هم می گوییم
نه حتی برای خانواده
بسم رب الحسین و با یاد وارث حسین ...
مدتی بود که فکرم به چیزی شدیداً مشغول بود . حتی یک بار به خاطرش نوشته ای بدلحن نوشتم .
الان نگاه کردم تاریخش 2/10/85 بود .
خلاصه اش این بود
«اگه خدا مهربونه و امام مظهر لطف خدا تو زمین چرا ما رو ول کردن ؟؟؟؟»
امروز جواب را پیدا کردم . شعری بود از سید حسن حسینی :
کرامات نورانی
هلا ، روز و شب فانی چشم تو دلم شد چراغانی چشم تو
به مهمان شراب عطش می دهد عجیب است مهمانی چشم تو
بنا را بر اصل خماری نهاد ز روز ازل بانی چشم تو
شعر ادامه دارد ولی برای من همین سه بیت کافی بود
«سید روحت شاد »
30/11/85 ساعت 8:36 شب
تهران - حکیمیه
به نام نامیش و با یاد آخرین حجتش که شاید این جمعه بیاید شاید
هر دو زا بیشتر می خوانم و کمتر می نویسم
یکی را رسمی : کامپیوتر
و دیگری را از روی دل : ادبیات و داستان
این جا هم قصد دارم از دومی بگویم
بیشتر دست نوشته
کمتر معرفی چیزهای جالبی که دیدم
و خیلی کمتر شعر
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی